دعای فرج
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بحث‌های مربوط به دموکراسی در جوامع دینی، از قبیل ایران اسلامی ما، از گذشته و به خصوص در 200 سال اخیر بسیار مطرح بوده‌اند؛ در برخورد با این شکل حکومت، نخبگان سیاسی و مذهبی و فکری چند دسته گشته‌اند که عمدتاً سه دسته را می توان از هم تمایز داد:
1. کسانی که معتقد به پیاده‌سازی نظام سیاسی لیبرال دموکراتیک غربی به طور کامل و بدون هیچ گونه جرح و تعدیل، در تمامی جوامع از جمله جوامع اسلامی‌اند. می‌توان آن‌ها را در قالب فکری مدرنیسم جای داد که از اشخاص بارز این تفکر، فوکویاماست و در داخل کشور ما افرادی چون آخوندزاده و ملکم خان و ... را در دوره آشنایی ایرانیان با غرب دموکراتیک می‌توان نام برد و از مواردی که مورد تأکید اینان است، مشی سکولاریستی نسبت به حکومت و محدود شدن دین به حوزه فردی می‌باشد.
2. افرادی که معتقدند دین اسلام دارای نظام حکومتی نیست؛ اما چارچوب و قواعدی دارد که می‌توان با آن‌ها به جرح و تعدیل نظام دمکراتیک پرداخت و نمونه بارز آن، علامه نائینی است. شاید بتوان گفت، این دیدگاه به نظریات پست‌مدرن غرب بسیار نزدیک است که توسعه را در هر کشوری بر اساس شرایط آن، قابل تحقق می‌دانند و الگوگیری صرف از غرب را محکوم به شکست می‌داند.
3. دسته سوم که هنوز در حال کمال‌بخشی به نظریات خود و تبیین هر چه بیشتر و بارورسازی آن‌ها در عمل هستند، افرادی هستند که معتقدند دین اسلام خود دارای نظام سیاسی مشخص و مبین است و نظام مطلقه ولایت فقیه را نمود بارزی از آن می‌دانند و سعی در ارائه بدیلی در برابر حکومت لیبرال دموکراسی دارند که توان تحقق در تمام جوامع جهانی با محوریت دین اسلام و احکام و قوانین آن داشته باشد.
حال با دریافت این مطلب که رویکرد نخبگان فکری و سیاسی جوامع شرقی که به طور عمده به صورت ناگهانی با شکلی از حکومت در غرب به نام لیبرال‌دموکراسی روبرو شدند، متفاوت بوده و از مخالف کامل تا موافق کامل را شامل می‌شده و عمدتا در فضایی غیرعلمی و براساس دیدگاه‌های احساسی با آن روبرو شد‌ه‌اند؛ با مطرح کردن نقد‌های وارده بر لیبرال‌دموکراسی سعی در این است که روشن شود در سایر جوامع، چه نحوه برخوردی با این شکل حکومت صحیح است؟
آیا موافق صرف باشیم و یا مخالف صرف؟ آیا می‌توانیم گرایشی ترکیبی داشته باشیم و سعی در بهره بردن از جنبه‌های مثبت این شکل از حکومت و طرد جنبه‌های منفی آن نماییم.
البته با توجه به رویکرد انتقادی این تحلیل و عدم پرداختن به مزایای لیبرال‌دموکراسی، فقط یک چشم ما به روی واقعیت لیبرال دموکراسی باز می‌گردد و از چشم دیگر که بینای مزایای لیبرال دموکراسی است نباید غافل گردیم.
نقد لیبرال‌دموکراسی[1]
شاهدیم که هرچند افرادی همچون فوکویاما، با فروپاشی شوروی و ناکارآمدی نظام‌های سیاسی رقیب لیبرال‌دموکراسی، داد سخن داد‌ه‌اند که لیبرال‌دموکراسی یعنی پایان تاریخ و آن را مبرا از هر عیبی می‌دانند؛ اما برخی از متفکران غربی نیز، بر این باورند که لیبرال‌دموکراسی عیوب چندانی نیز دارد ولی در حال حاضر «کم‌عیب‌ترین» نظام سیاسی است. اما بایستی مورد آسیب‌شناسی و اصلاح و جرح و تعدیل قرار گیرد؛ علی الخصوص براساس شرایط جوامعی که این شکل حکومت، داعیه و خواهان اداره آن‌ها‌ بر اساس اصول خود است.
ما سعی داریم در ادامه ثابت کنیم که لیبرال‌دموکراسی، الگوی نهایی و بهترین شکل نظام سیاسی نیست و شاهدیم که عمد‌ه‌ای از متفکران غربی بدین امر معترفند.
دموکراسی کلمه‌ای است که ریشه در یونان و آتن دارد، به معنی حکومت مردمی و در تعریف سیاسی از آن، می‌توان گفت عبارتست از : «مشارکت سیاسی شهروندان برای اتخاذ تصمیم» که این تعریف مفروض اساسی آن است و این شکل حکومت دارای سه اصل به عنوان مبانی خود است: 1- مشروعیت 2- برابری 3- آزادی.
لازم به ذکر است، این اصول خود در قالب اصولی دیگر، از جمله: نشأت گرفتن قدرت و قانون از اراده مردم، آزادی افکار عمومی و اتکای حکومت به آن، وجود مکانیسم‌های مشخص برای ابراز افکار عمومی مانند وجود احزاب سیاسی، اصل حکومت اکثریت عددی در مورد مسائلی که در نظر افکار عمومی مورد اختلاف است، مشروط به وجود تساهل و مدارای سیاسی، محدود بودن اعمال قدرت حکومتی به رعایت حقوق و آزادی‌های فردی و گروهی، تکثر و تعدد گروه‌ها و منافع و ارزش‌های اجتماعی، امکان بحث و گفتگوی عمومی و مبادله آزاد افکار درباره مسائل سیاسی، قوت جامعه مدنی، اصل نسبیت اخلاقی و ارزشی، تساهل نسبت به عقاید مختلف و مخالف، برابری سیاسی گروه‌های اجتماعی از لحاظ دسترسی به قدرت، امکان تبدیل اقلیت‌های فکری بر اکثریت از طریق تبلیغ نظرات گروهی، استقلال قوه قضائیه در راستای تأمین و تضمین آزادی‌های مدنی افراد و گروه‌ها، تفکیک قوا یا استقلال حداقل سه قوه از یکدیگر و امکان ابراز مخالفت سازمان‌یافته و وجود اپوزیسیون قانونی گسترش یافته‌اند. همانطور که شاهدیم، از بسترهای مهم و اساسی، تحقق این اصول که تضاد اصلی نظام لیبرال‌دموکراسی با نظام دینی (نظام اسلامی) است، مشی کاملا سکولاریستی حکومت است.

انتقادات عمومی نسبت به دموکراسی

دو گروه وجود دارند که به دو شکل، دموکراسی را مورد انتقاد قرار داد‌ه‌اند:
1- گروه اول که اصول دموکراسی را مورد نقد قرار داد‌ه‌اند.
2- گروه دوم که دموکراسی را در نظر پذیرفته‌اند؛ اما در حوزه پراتیک و عمل، غیر قابل پیاده‌سازی دانسته و البته راه‌حل‌هایی ارائه نمود‌ه‌اند. در ادامه، به ذکر عقاید این گروه با تأکید بر نظرات گروه اول می‌پردازیم که به نظر آنان، دموکراسی قلمرو تفرقه و تشتت و بی‌ثباتی و نیز عرصه دیکتاتوری اکثریت و باعث بی‌مایگی و کم‌استعدادی است.
رژیم‌های مبتنی بر حزب‌بازی، وحدت ملی را ضایع می‌کنند و یک نوع حالت جنگ داخلی به وجود می‌آورند که گاه اینجا و گاه جای دیگر رابه آتش می کشد. انتخابات و پارلمان‌بازی، باعث می‌شود که افراد کم‌هوش و میان‌مایه عمدتا به قدرت برسند. چون تعداد کسانی که در فعالیت‌های سیاسی شرکت می‌کنند زیاد است، بازی سیاسی در کشمکش افراد برای تأمین منافع شخصی خلاصه می‌شود و این امر خود سبب افزایش عوام‌فریبی می‌گردد که نتیجه‌اش فراموش شدن منافع عمومی است. از دید این منتقدین، دموکراسی الزاما به هرج و مرج و لذت‌جویی توده‌ها و تلاش برای مساوات‌جویی مادی منجر می‌شود و مفهوم نفع عام، به یک مفهوم مبتذل تبدیل می‌گردد و معلوم می‌شود که «قلمرو آزادی»، چیزی جز قلمرو ماده و مقدار و کمیت نیست.[2]

مبهم بودن ماهیت و مبانی دموکراسی

ابهام در تار و پود اصول و مبانی ماهیت دموکراسی، به گونه‌ای است که تنوع و تکثری عجیب از این مفهوم را شاهدیم که مانع ایجاد وحدت‌نظر در بسیاری از اساسی‌ترین مفاهیم این اصطلاح گردیده و بعضا تعارضاتی را نیز در پی داشته است. از شواهد این سخن، کاربرد دموکراسی توسط مبدعان و نظریه‌پردازان عمده آن، مانند روسو، لاک و مونتسکیو و ...، در سه مفهوم متفاوت است: 1- حکومت اکثریت 2- حکومت قانون 3- تعدد گروه‌های قدرت؛ که دارای تعارضاتی هستند که تعابیر مختلف از دموکراسی در قرن 20 را در پی داشته‌اند.
شاهد سخن دیگر این است که منظور از «مردم» چه کسانی‌اند؟ و یا مشارکت این مردم چگونه است؟ چگونه به سمت مشارکت هدایت می‌شوند؟ در مورد اول شاهدیم، مردم زمانی صاحبان دارایی، سفیدپوستان، مردان تحصیل کرده، صاحبان مشاغل و مهارت‌های ویژه، بزرگسالان و فقط مردان این‌ها بودند و زمانی افرادی دیگر و ... .

تعارض بین اصل آزادی و اصل برابری

آزادی و برابری، دو اصل از سه اصل مشترک میان انواع دموکراسی‌اند و البته دارای تعارض. این تعارض بدین گونه آشکار می‌شود که اگر همه مردم برابر فرض شوند، آزادی آن‌ها در خطر است؛ چرا که برقراری برابری مستلزم دخالت گسترده و مستمر دولت در جامعه است و اگر همه مردم آزاد گزارده شوند، برابری افراد به خطر می‌افتد؛ در نتیجه این دو هدف مهم دموکراسی، هرگز به صورت مطلق برآورده نخواهد شد. از عرصه‌هایی که این تعارض، دموکراسی‌ها را به سمت انحطاط پیش می‌برد، عرصه اقتصاد است که در قالب ظلم سرمایه‌داران بزرگ به اقشار ضعیف و حتی سرمایه‌داران رده‌های پایینتر نمایان می‌شود.

صوری بودن اصل برابری در دموکراسی

هرچند برابری اصلی مهم و مشترک در انواع دموکراسی‌هاست؛ اما این مساوات همواره اسمی بوده و از حوزه نظر به حوزه عمل وارد نشده است. می‌توان گفت، هدف دموکراسی ایجاد فرصت برای برابر شدن افراد نیست؛ بلکه هدفش این است که فرصت برابر به آدم‌ها بدهد تا نابرابر باشند و حتی در مشارکت سیاسی نیز افراد نابرابرند.

تضاد بین اراده همگانی و آزادی‌های فردی

آزادی فردی و اراده همگانی، دو مفهوم متفاوتند و ممکن است در تضاد شدید با یکدیگر باشند. تضاد در این دو مفهوم، زمانی رخ می‌نماید که اکثریت عددی در برابر نظرات افراد ارجح است، هر چند حق با افراد باشد.

رژیم نمایندگی و انتقادات وارده

رژیم نمایندگی و آزادی در دموکراسی، فقط محدود به زمان انتخاب نمایندگان می‌شود و پس از انتخابات، مردم به کناری گذاشته می‌شوند. همچنین در انتخابات مبتنی بر اکثریت، قوت و شدت عقاید ابراز شده منعکس نمی‌شود.
رای انتخاب‌کننده میانه‌رو و معتدل، برابر است با رای انتخاب‌کننده مصمم و انتخاب‌کننده متعهد و مبارز. علاوه بر این، گاهی رای‌دهنده به فرد مرجح خود رای نمی‌دهد؛ بلکه علیه کسی که بیشتر از او نفرت دارد، رای می‌دهد.

تعارض روش‌های وصول به دموکراسی با مبانی دموکراسی

منتقدین، باطن و ظاهر دموکراسی را با یکدیگر متعارض می‌دانند. از شواهد مهم این امر این است که امروزه به تناوب مشاهده می‌شود در کشورهای لیبرال‌دموکراسی، نخبگان از شیوه‌های غیردموکراتیک، آنارشیستی و حتی فاشیستی و عوام‌فریبانه با بهره‌گیری از عناصر مدرن عصر ارتباطات، در جهت وصول به حاکمیت حرکت می‌کنند.

امکان خطا و عدم صلاحیت اکثریت در تصمیم‌گیری‌های سیاسی

در واقع نتیجه مستقیم امر رای‌گیری، به منزله اخذ تصمیم توسط اکثریت است و شاهدیم که کمیت، نه تنها کیفیت و حقیقت و صلاح امر را در پی ندارد؛ بلکه اغلب آن‌ها را ضایع می‌سازد.

امکان بروز استبداد اکثریت

می‌توان گفت دموکراسی، قانون «الحق لمن غلب» را منکر نمی‌شود؛ زیرا اصل اکثریت نوعی قانون است که حق را به طرف نیرومندتر می‌دهد و علت پیروزی و اولویت اکثریت بر اقلیت، این نیست که اکثریت حق دارد و معرف حقیقت است؛ بلکه به این علت است که اکثریت زور بیشتری دارد.

خطر فریب افکار و آراء عموم و نفوذناپذیری

این سؤال فراوان مطرح شده که رای مردم و نتیجه انتخابات، تا چه اندازه منعکس کننده اراده واقعی مردم است؟ همچنین این مسأله امروزه مطرح است که قشر بزرگی از شهروندان، از شرکت در انتخابات خودداری می‌کنند.

نتیجه‌گیری

در این نوشتار، بسیاری از معایب لیبرال‌دموکراسی اشاره و از این طریق سعی شد، به هر سه گروه مذکور در ابتدای تحلیل چنین پاسخ داده شود:
گروه اول را از ساده‌انگاری و بستن چشم‌ها به روی معایب لیبرال‌دموکراسی بر حذر دارد،
گروه دوم را در تشخیص راه، یاری ‌رساند
و گروه سوم را از بی‌اعتنایی مطلق به دستاورد‌های بشری نهی کند.[3]







      

آمریکا و جریان صهیونیسم بین‌الملل برای عملیاتی ساختن جنگ نرم در قالب ناتوی فرهنگی علیه جمهوری اسلامی ایران طی سال‌های گذشته و همچنین برای سال‌های آینده راهبردها و شیوه‌های زیر را طراحی کرده‌اند:

1: پیگیری پرونده هسته‌ای ایران و القای غیر صلح‌آمیز بودن این فناوری و تبلیغ اینکه ایرانی‌ها تلاش دارند بمب اتم بسازند که نه تنها برای امنیت و ثبات منطقه و جهان خطرناک است بلکه موجب تقویت جبهه تروریست‌ها و جریان بنیادگرایی افراطی در جهان خواهد شد.

2: سرمایه‌گذاری در رسانه‌های دیداری و شنیداری، سازمان ‌های تبلیغاتی و خبری و کمپانی ‌های فیلم‌سازی برای ارائه تصویری سیاه و خطرناک از جمهوری اسلامی ایران برای افکار عمومی جهان.

3: ایجاد فضای رسانه‌ای درباره دخالت ایران در عراق، لبنان و … در نقش بزرگ‌ترین مدافع تروریسم که به عوامل ناامنی در این کشورها تسلیحات می‌رساند و آنها را آموزش نظامی می‌دهد.

4: تقویت و ایده جنبش دموکراسی به سبک آمریکایی و مستمسک قراردادن مقوله حقوق بشر، حقوق زنان و دامن‌ زدن به مطالبات صنفی و اجتماعی و همچنین سازمان‌ دهی نارضایتی ‌ها و نافرمانی به اصطلاح مدنی به وسیله مطبوعات خاکستری، احزاب و …

5: راه‌اندازی سایت‌های اینترنتی و ارائه نرم‌افزارهای جاسوسی به عوامل خود در داخل کشور تا ابعاد مختلف جنگ رسانه‌ای به شکل اثر بخش‌تر طراحی و اجرا شود.

6: تلاش برای تحلیل مغرضانه از اوضاع داخلی و ایجاد فضای وحشت‌زا و موهوم از احتمال بروز جنگ.

7: سوءاستفاده تبلیغاتی از اجرای طرح‌هایی چون طرح امنیت اجتماعی به عنوان محدودکننده آزادی و حقوق زنان و نقش‌ آزادی‌های مدنی و اجتماعی.

8: ایجاد تقابل‌های سیاسی بین سران ارشد نظام اسلامی و القای اینکه جنگ قدرت در جمهوری اسلامی بین چند طیف در جریان است و در نهایت فلان طیف یا فلان گروه پیروز و یا شکست می‌خورد.(به نقل از سایت عملیات روانی)







      

جنگ نرم در برابر جنگ سخت در حقیقت شامل هرگونه اقدام روانی و تبلیغات رسانه‌ای که جامعه، گروه و یا گروه های هدف را نشانه می‌گیرد و بدون جنگ و درگیری نظامی و گشوده شدن آتش، رقیب را به انفعال یا شکست وا می‌دارد. جنگ رایانه‌ای، اینترنتی، براندازی نرم، راه‌اندازی شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی و شبکه‌سازی از مصادیق جنگ نرم هستند. (به نقل از سایت تبیان )
رهبر فرزانه انقلاب مفهومی به نام جنگ نرم را مورد توجه قرار دادند و از ضرورت نقش آفرینی دانشجویان به عنوان افسران و اساتید به عنوان فرماندهان مقابله با جنگ نرم سخن گفتند.

*** 

جنگ نرم؛ استراتژی مقابله با جمهوری اسلامی ایران

پدیده جنگ نرم که هم‌اکنون به عنوان پروژه‌ای عظیم علیه جمهوری اسلامی ایران در حال تدوین است در شاخص‌ هایی مانند ایجاد نابسامانی اقتصادی، شکل دادن به نارضایتی در جامعه، تأسیس سازمان‌های غیر دولتی در حجم گسترده، جنگ رسانه‌ای، عملیات روانی برای ناکارآمد جلوه دادن دستگاه اداری و اجرایی دولت، تضعیف حاکمیت ایران از طریق روش‌های مدنی و ایجاد ناتوی فرهنگی متبلور می‌شود.
در برایند جنگ نرم، عوامل براندازی یا از زمینه‌های موجود در جامعه برای پیشبرد اهداف خود بهره می‌برند یا به طور مجازی سعی در ایجاد نارضایتی در نزد افکار عمومی و سپس بهره ‌برداری از آن دارند.
استفاده از مشکلات اقتصادی، تنوع کثرت قومی ایران، ایجاد و دامن زدن به نافرمانی مدنی در تشکل‌ های دانشجویی و نهاد های غیردولتی و صنفی، تلاش در نزدیکی به مردم تحت پوشش حمایت از حقوق بشر و دموکراسی در ایران، ایجاد شبکه‌های متعدد رادیو تلویزیونی فارسی زبان حمایت از اپوزیسیون (سفر فعالان جوان خارجی از کشورهای متحد با امریکا به ایران تحت عناوین جهانگرد که در صورت نیاز، به جنبش‌های مدنی و نافرمانی‌ها بپیوندند)، تسهیل فعالیت ان.جی.اُ امریکایی در ایران، دعوت فعالان جوان ایرانی به خارج برای شرکت در سمینار های کوچک (این افراد باید از سوی مقامات امریکایی انتخاب شوند نه نهادهای ایرانی)، استفاده از سفارتخانه‌های کشورهای دیگر و به طور کلی تضعیف ستون‌های حمایتی حکومت ایران از جمله راهکار های اجرای این استراتژی به شمار می‌آیند.


شاخصه های ناتوی فرهنگی از منظر مقام معظم رهبری(مدظله العالی)

رهبر انقلاب در سفر به استان سمنان در تحلیلی جامع، شاخصه های ناتوی فرهنگی را به صورت ذیل بیان فرمودند:
1: ایجاد اختلاف و تفرقه در میان ملت ایران و جهان اسلام
2: جلوگیری از الگو شدن ایران در جهان اسلام و منطقه
3: مرعوب و منکوب کردن مسئولین و مقامات تصمیم گیرنده
4: دامن زدن به مسائل و حساسیت های قومی و مذهبی
5: القاء ناکارآمدی نظام
ایشان در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه های این استان در این رابطه فرموده­اند: در مقابل پیمان ناتو که آمریکایی ها در اروپا به عنوان مقابله با شوروی سابق، یک مجموعه مقتدر نظامی به وجود آوردند ( اما برای سرکوب هر صدای معارض با خودشان در منطقه خاورمیانه و آسیا و غیره از آن استفاده می کردند) حالا یک ناتوی فرهنگی هم به وجود آْورده اند. این، بسیار چیز خطرناکی است. البته حالا هم نیست ؛ سال هاست که این اتفاق افتاده است.







      

جنگ نرم که در پی از پای درآوردن اندیشه و تفکر جامعه هدف می باشد تا حلقه‌های فکری و فرهنگی آن را سست کند و با بمباران خبری و تبلیغاتی در نظام سیاسی اجتماعی حاکم تزلزل و بی‌ثباتی تزریق کند از جمله مباحثی است که از دیر زمان،در دنیا شکل گرفته است. این موضوع ،علیه ایران از گستره و عملکرد وسیعی برخوردار می باشد چرا که دشمنان قسم خورده این آب وخاک که دست پلیدشان از منابع این مملکت بریده شده است می خواهند جامعه ما را به بن بست کشیده تا از این رهگذر به اهداف شوم خود دست یابند.
از آنجا که ایران امروزه به لحاظ وسعت سرزمینی، کمیت جمعیت، کیفیت نیروی انسانی، امکانات نظامی، منابع طبیعی سرشار و موقعیت جغرافیایی ممتاز در منطقه خاورمیانه و نظام بین‌الملل به قدرتی کم‌نظیر تبدیل شده است لذا از دید کارشناسان سیاسی کشورهای غربی،دیگر نمی‌توان با یورش نظامی و جنگ سخت آن را سرنگون کرد بلکه تنها راه سرنگونی نظام جمهوری اسلامی پیگیری مکانیسم‌های جنگ نرم و به کارگیری تکنیک‌های عملیات روانی با استفاده از سه راهبرد دکترین مهار، نبرد رسانه‌ای و سامان‌دهی و پشتیبانی از نافرمانی مدنی است.
راه‌اندازی پروژه جنگ نرم علیه ایران در مقطع کنونی را باید ناشی از گسترش حس تنفر از امریکا در جهان دانست که به نظر سران کاخ سفید،ایران مرکز اصلی ایجاد این تنفر و گسترش آن است. در امریکا برای مقابله با این موج، نیروی واکنش سریع تشکیل شد تا:
اولاً: در قالب پروژه دموکراتیزه کردن کشورها به خنثی‌سازی نفوذ معنوی ایران در کشورهای اسلامی و منطقه خاورمیانه بپردازد.
و ثانیاً: با القای خطرناک بودن ایران برای امنیت همسایگان اذهان عمومی از اقدامات و نقشه‌های ایالات متحده منحرف شود.







      

هالیوود در خدمت صهیونیسم

 

1-    صهیونیسم از زمان شکل­گیری به عنوان یک جنبش و پس از آن تاسیس رژیم صهیونیستی باسیطره بر رسانه های گروهی و وسایل ارتباط جمعی، برای جهت دهی به افکار جهانیان تلاش بسیاری به خرج داده است. از آنجا که در دنیای معاصر، رسانه­ها مهمترین و قدرتمندترین وسیله برای جهت دهی و شکل دهی افکار عمومی بوده­اند، صهیونیست­ها با شیوه­های گوناگون از آنها بهره گرفته­اند. در این میان، سینما است به دلیل جذابیت­های بصری و نوعی تنوع و مقدرت تحقق هر گونه تخیلی، نقشی ویژه در افسونگری­های صهونیست­ها برای القای افسانه های خود داشته است.

2-    صهیونیسم از این ابزار برای ترویجافکار صهیونیستی و تبلیغ برای رژیم اشغالگر قدس استفاده نمود. افکاری که اصولاً برپایه اقدامات نژادپرستانه پایه­گذاری شده است. در این راستا در مجله «الاخبارالمسیحیه الحره» سال 1938 آمده است: «صنعت سینما در آمریکا کاملاً یهودیاست و یهودی بی آن که احدی در این زمینه با او منازعه کند، بر آن حکم می­راند. تمامکارپردازان این صنعت یا یهودی هستند و یا از دست پروردگان یهودی. هنوز هم یهودیان و به طور خاص­تر صهیونیست­ها که مالکیت بسیاری از شرکت­های رسانه­ای جهان را در اختیار دارند. بزرگترین غول رسانه­ای جهان روپرت مرداک، روابط بسیار نزدکی با صهیونیست­ها از جمله آریل شارون داشته و به شدت به آرمان­های صهیونیست­ها متعهد است.   

3-    سینما از زمانتاسیس در قرن نوزدهم در راستای دو هدف عمده صهیونیست­ها به کار گرفته شد که عبارت بودند از 1ـاهداف مادی و به دست آوردن سودهای کلان 2ـ تسخیر اندیشه انسان­ها از طریق انتشارافکاری که موید اهداف سیاسی و اجتماعی آنها باشد که صهیونیست­ها متاسفانه تاکنون در این راهمـوفق بـوده­اند. هر چند برخی بر این گمانند که منظور از سینمای صهیونیسم، سینمایاسراییل است، اما باید گفت سینمای صهیونیسم اختصاص به مکان خاصی ندارد، بلکه سراسر جهان به ویژه دنیای مسیحیت را هدف قرار داده است و در حال حاضر بزرگترین شرکت­های سینمایی جهانمانند

«متروگولدن مایر»، «کلمبیا پیکچرز»، «برادران وارنر»، «پارامونت»، «فاکس قرنبیستم» و «یونیورسال» را در قبضه خود گرفته است. می­توانید فهرستی تفصلی از عوامل و نقش آفرینان یهودی و صهیونیست عرصه هنر به ویژه هالیوود را در سایت www.jewwatch.com  مشاهده کنید.

4-     حیات سینمای صهیونیسم را می­توان به طور کلی به چهار دوره تقسیم کرد؛ دوره اول: پس ازکنفرانس بازل در سوئیس برای تاسیس دولت یهود: در این دوره صهیونیست­ها به ساخت فیلم­هایی برگرفته از داستان­هایتورات می­پرداختند و به تدریج این اندیشه را القا می­کردند که فلسطین سرزمین موعوداست. بعد از وعده «بالفور»، وزیر وقت امورخارجه انگلیس در سال 1917 و اعلام فلسطین به عنوان وطن یهودیان، سینمای صهیونیسم در  فیلم­هایی مانند «پسر زمین» و «ده فرمان» در سال1925یهودیان پراکنده رابرای مهاجرت به فلسطین تشویق می­کرد. دوره دوم: پس از تاسیس رژیم صهیونیستی: دراین مرحله صهیونیست­ها که از تاسیس دولت یهود (رژیم صهونیستی) فارغ شده بودند به ساخت فیلم­هاییرو آوردند که در آن، این موضوع را القاء می­کرد که اسراییلی­ها نماینده فرهنگ وتمدن پیشرفته بشریت هستند و در کنار آن اعراب را بادیه نشینانی بی­فرهنگ با خوی ومنش غیرانسانی و مسلمانان را افرادی خشن و گروه­هایی تروریست معرفی می­کردند تا ازآنها تصویری نامطلوب در اذهان به وجود آورند. بعد از حمله رژیم صهیونیستی به مصر ومحکومیت جهانی این رژیم حتی از سوی آمریکا، یهودیان به تهیه فیلم­هاییپرداختند که در آن اعراب را گرگهایی گرسنه معرفی کردند و خود را ملتی با تمدن ودارای فرهنگ اصیل نشان می­دادند. دوره سوم: پس از جنگ سال 1967: در این دوره که دورهطلایی سینمای اسراییل نیز محسوب می­شد، فیلمهایی ساخته شد که در آن این مضمون راتلقین می کرد که اعراب باید قضیه فلسطین را فراموش کنند و وجود رژیم صهیونیستی رابه خود بقبولانند. مردم جهان نیز باید این مساله را بپذیرند که حق یهود در فلسطیناز آنها غصب شده بود که بعد از مدتها یهودیان توانسته­اند این حق را اعادهکنند. در این باره می­توان از فیلم «جنگ سینا» در سال 1968 و «نامم رانجوا کن » در سال 1972 به کارگردانی «جیمز کاموللر» را نام برد. دورهچهارم پس از جنگ سال 1973: در این دوره سینمای صهیونیستی شاهد تحولی بنیادین بود؛ زیراسینما به سمت ترویج فساد و فحشا پیش رفت. در این دوره کارگردانان به تولیدفیلمهایی به ظاهر علمی روی آوردند که در خلال آن به تبلیغ بی­بند و باریهای جنسی واخلاقی می­پرداختند. پس از مذاکرات «کمپ دیوید» و صلح بین مصر و اسراییل در سال1976که سینما در همه ابعاد زندگی نفوذ کرده بود، سینمای صهیونیستی گاهی بهتبلیغ اندیشه یهودیان و قهرمانی آنها می­پرداخت که نمونه آن فیلم روز استقلالبه کارگردانی «رونالد امیریچ» در سال 1996  بود که جوایز بسیاری ازجشنواره­ها را به خود اختصاص داد. بعضی اوقات نیز کارگردانان با ساخـت برخی فیلم­هایمربوط به موضوع «هولوکاست» به برانگیختن احساسات جهانیان و یا به دست آوردندلار اقدام می­کنند که بهترین مصداق آن فیلم «فهرست شیندلر» ساخته «استیوناسپیلبرگ» در سال 1994 است. این فیلم هفت جایزه اسکار را به خود اختصاصداد.

 

5-    سینمای داخل فلسطین اشغالی

  سینمای اسراییل تا قبل از جنگ 1967 محدود بهسریال­های کوتاه بود اما از این سال به بعد با همکاری شرکتهای بزرگ سینمایی آمریکاییچون هالیوود به تولید فیلم رو آورد. ساخت فیلم در این دوره مدتی به تاخیر افتادزیرا ساخت فیلمی برای مخاطبان اسراییلی چندان آسان نبود به این علت که اولاً مخاطبانآنها از لحاظ فرهنگی یکسان نبودند و فیلمی که با ارزش­های فرهنگی یک یهودیآمریکایی تعارض چندانی نداشت با فرهنگ یک یهودی شرقی تبار مغایر بود و حتی ممکن بودآن را توهین به خود تلقی کند. در اصل، وجود یا پذیرش یک فرهنگ ملی، ریشه­دار ومشترک در سینما نمود پیدا می­کند. اکنون با گذشت بیش از 52 سالتاسیس رژیم صهیونیستی، این رژیم چندان در این عرصه موفق نبوده است.

 

6-     هالیوود بزرگترین خادم صهیونیسم

از آنجا که هالیوود با تولید بیش از 1000 فیلم در سال، بزرگترین تولید کننده محصولات سینمایی جهان و دارای بزرگترین شبکه توزیع فیلم­های سینمایی است،‌ و علاوه بر برخورداری از این شبکه از بازاریابی متقاطع بهره می­گیرد؛ به این معنی که با خلق یک شخصیت در دنیای تصویر، بهره­های زیادی از آن در ساخت اسباب بازی، تولید بازیهای رایانه­ای استفاده می کند، عملاً  از قدرت فرهنگی بسیار بالایی برخوردار است. از این رو،‌ می توان گفت خدماتی که هالیوود به صهیونیست­ها ارائه می­کند بسیار کم نظیر است و شاید بتوان تا حدودی با خدمات شبکه خبری سی ان ان در نحوه پوشش اخبار مربوط به مساله فلسطین مقایسه کرد. در کنار هالیوود، گاهی اوقات سینمای کشورهایی مانند فرانسه با فیلمسازانی همچون رومن پولانسکی گهگاه به انحاء مختلف به صهیونسیت­ها خدمت کرده­اند.

7-صهیونیست­ها فعالیت خود را در سینما، تنها بهساخت فیلم­هایی که بزرگسالان را مخاطب قرار می­دهند، محدود نکرده­اند؛ بلکه درعرص? تولید فیلم های کودکان نیز بسیار فعال ظاهر شده­اند. «والت دیزنی» کهاز مشهورترین شرکت­های تولید  کارتون  به شمار می­رود، یکی ازمهم ترین و کارآمدترین ابزار صهیونیست­ها در عرص? سینماست. سال­هایطولانی، یهودیان در سرتاسر اروپا، به عنوان «موش کثیف» شناخته و نامیده میشدند. آنها برای زدودن این تفکر ازاذهان، با همکاری «دیزنی»، به تولید مشهورترین شخصیت کارتونی دیزنی با عنوان «میکی ماوس» رو آوردند. این شخصیت کارتونی، که به سرعت در قلب تمام کودکان و نوجوانانجا باز کرد، قص? موش شجاعی بود که یک تنه در برابر تمام ناملایمات و مخاطرات پیش رویش ایستادگیمی­کرد، و با پشتکار و شجاعت خود، از هر امتحانی سربلند بیرون می­آمد. پس از پخش اینکارتون، در بیش از یک دهه، موش، دیگر موجود کثیف و تنفرانگیزی نزد کودکان ونوجوانان اروپایی و امریکایی نبود؛ بلکه به یک موجود دوست داشتنی و قابل ترحم تبدیلشد. به همین دلیل، اصطلاح «موش کثیف» در اندک زمانی، بار منفی خود را از دست داد. کارتون «تام و جری» نیز سال ها بعد، در ادام? القای همین باور، تهیه و تولیدشد.

8-      مهمترین مضامین یا به عبارت دقیق­تر اسطوره­[1]های صهیونیستی هالیوود:

1-    8:‌ سرزمین مادری یا سرزمین موعود؛ صهیون

در بسیاری از فیلم­های هالیوود یا تولیدات تصویری همسو با هالیوود، شاهد روایت زندگی شخصیت اصلی فیلم بوده­ایم که آواره و سرگردان است، از خانه دور مانده و تمنای رسیدن به خانه و کاشانه­اش را در سر دارد. شخصیت بی خانمان معمولاً مظلوم و دارای صفات انسانی ترحم­برانگیز بوده و به راحتی حس همذات پنداری مخاطبان را براانگیخته است. به منظور تقویت این حس، اغلب از شخصیت­های مونث (دختران و زنان) یا کودکان به عنوان شخصیت اصلی فیلم­های دارای این مضمون بهره گرفته شده است.

چالش­های پیش روی فرد بی­خانمان یا دور از مادر یا خانواده، تاثیرات روحی و روانی عمیقی به ویژه بر روی کودکان تماشاگر این گونه فیلم­ها دارند. هاچ زنبور عسل، با خانمان، حنا دختری در مزرعه، یونی کورن (تک شاخ) و دختری به نام نل نمونه برجسته انیمیشن­های دارای این مضمون هستند. «هوش مصنوعی» (A.I) ساخته استیون اسپیلبرگ که در ان شخصیت اصلی فیلم دیوید نامگذاری شده و صاحب یک خانواده انسانی می­شود، «من دیوید هستم» و «آزاده[2]» نمونه این گونه فیلم­ها هستند.

2-8: نژاد برتر: در تلمود که مجموعه حکم­ها، اخلاقیات و باورهای یهودی در طول تاریخ است، می­خوانیم: فقط به یهودیان می­شود به چشم انسان نگاه کرد. خارج از یهودیان همگی حیوان هستند. احکام صادره در مورد خودداری از دزدی و غارت مال دیگران، فقط در مقابل یهودیان صادق است. ‌ همچنین در کتاب کابالا که منبع تصوف یهود (کابالیسم) به شمار می­رود، چنین آمده است؛ دیگر انسان­ها به تمام معنا بی محتوا و از نژاد پست هستند. آنها فقط برای خدمت به یودیت زنده هستند. آنان حیواناتی کوچک هستند. فیلم­های شاهزاده مصر و ده فرمان که برگزیدگی قوم یهود را به تصویر کشیده­اند، در این راستا هستند. 

3-8: رژیم صهیونیستی مقدمه وبسترساز جنگ آخرالزمان بین خیر و شر: به اعتقاد صهیونیستها (جه یهودی و چه مسیحی) تشکیل اسرائیل بزرگ مقدمه­ای برای حکومت جهانی یهود است. از این رو، صهیونیست­ها تصرف کامل فلسطین توسط رژیم صهونیستی را اندیشه­ای الهی معرفی کرده و به آن تقدس بخشیده­اند. در سه گانه ارباب حلقه­ها می­بینیم که گاندولف با آن هیبت موسایی- الهی خود به مبارزه مدافعان شهر آخرالزمانی در برابر سایرون و سارومان تقدس ویژه­ای داده بود. موسیقی و صحنه­های پرهیبت و شکوه و جلوه­های ویژه فیلم که همگی دستاورد بکارگیری سی جی آی[3] است، در تقویت عظمت و شکوه آن بسیار موثر بود. با دقت در عناصر بصری و معماری و دکورهای عظیم این فیلم، خواهیم فهمید که لباس لشگریان مدافع شهر کاملاً همانند لبسا یهویدان و مسیحیان شرکت کننده در جنگهای صلیبی است که خود را مدافعان بیت المقدس می دانستند. در قسمت سوم ارباب حلقه ها در صحنه نبردی که در مقابل در عظیم شهرسایرون (موردور) اتفاق می افتد،‌ به وضوح سمبل­های صلیب و ستاره داوودی که نماد سپاهیان مسیحی و یهودی در نبرد آخرلزمان است، در سپاه آراگورن دیده می شود. در مقابل در صحنه­هایی قبل از این که نبرد عظیم در کناره دیوارهای بلند شهر آخرالزمانی رخ دهد، شاهدیم که سپاه شیطانی سایرون است که هنگ فیل سواران را علیه سپاه آراگورن به کار می­گیرد.  سپاهیان فیل سوار در فیلمهای تاریخی و اسطوره­ای چون اسکندر و 300 نماد لشگریان شرقی و ایرانی هستنند.

فیلم­های «بشمار تا آرماگدون» و «امگا کد2: مگیدو» نیز مضمون مشابهی دارند. وجه تسمیه فیلم امگا کد 2 به یکی از سخنان حضرت مسیح برمی­گردد که می­گوید: من از آلفا تا امگا هستم. من همه نشانه­های خدا هستم. (آلفا اولین و امگا اخرین حرف از حروف یونانی است). این فیلم صحنه های بسیار عظیمی را به تصویر کشیده است که نبرد عظیم آخرالزمان را نشان می دهد. سپاه شیطان یا انتی کرایست شامل 12 لشگر از اعراب مسلمان و دیگر آسیایی ها است و رهبر سپاهیان مسیح، رئیس­جمهور آمریکا است. سربازان آمریکایی با لباس فعلی ارتش آمریکا هستند.  

 

4-8: هولوکاست و کشتار شش میلیون یهودی در جنگ جهانی دوم به دست نازی­ها: صهوینیستها با بهره گیری از این اسطوره بسیار مهم به بسیاری از اهداف سیاسی خود دست یافته­اند؛ مظلوم نمایی حاصل از تقویت این اسطوره باعث ایجاد حس همدردی و همدلی با آنها و ایجاد نوعی حقانیت و مشروعیت برای صهیونیستها شده است. فیلم­هایی مانند فهرست شیندلر،‌ پیانیست،‌ فرار جوجه­ای، زندگی زیباست، مرد ماراتن و  آمِن،‌ از جمله صدها فیلم،‌ سریال و انیمیشنی هستند که به این موضوع پرداخته­اند. نکته جالب در خصوص این موضوعها که تردیدهای عمومی را بیشتر بر می­انگیزد، ممنوع بودن تحقیق و بررسی درباره هولوکاست یا هرگونه اظهار نظر تردیدانگیز درباره این موضوع است. اساتید و محققان مکتب تاریخی رویزیونیسم (تجدید نظر طلبی یا حقیقت خواهی) که شامل افرادی همچون روژه گارودی، پروفسور روبر فوریسون، دکتر زوندل و بسیاری دیگر از محققان می­شود، در راه تحقیق و اظهارنظر در این باره سالها زندان و بسیاری مصیبت­های دیگر را تحمل کرده­اند. 

 

5-8:کابالیسم یا تصوف یهودی: کابالیسم از آیین هایی است که جادوئیسم و جادوگری اصلاً از آن ریشه  می گیرد. کتاب و فیلم هری­پاتر  به نوعی از این مضوع نشات می­گیرد. برخی سرآغاز کابالیسم را به آیین­های جادویی مصر باستان مربوط می­کنند،  برخی فرقه شوالیه­های معبد و جنگ­های صلیبی را در ترویج کابالیسم در میان مسیحیان و ایجاد کابالیسم مسیحی موثر می­دانند. عناصر اصلی کابالیسم، موعودگرایی و شیطان شناسی و قدرت شر و روش­های مرموز صوفیانه و پنهان کاری و جادوگرایی هستند. همه این عناصر در اثری چون هری پاتر پیداست. البته آثار فراوان دیگری هم به کابالیسم اشاره های پیدا و پنهانی دارند. برای مثال در فیلم «فصل مسابقه[4]» با بازی ژولیت بینوش و ریچارد گِر که دوستاره مهم سینما به شمار می­روند، به طور صریح ­این موضوع به تصویر کشیده شده و از آن سخن به میان امده است.

 6-8: صلح­طلبی رژیم صهونیستی: برخی فیلمها که با مشارکت خود رژیم صهیونیستی ساخته شده­اند به دنبال نمایش صلح طلبی این رژیم سفاک هستند. فیلم The Band Visit  که به سفر یک گروه موسیقی مصری برای اجرای برنامه موسیقی در فلسطین اشغالی می پردازد،‌ با ارئه لطافت و نرم خویی صهیونیستها و برخورد دوستانه آنها و مهربانانه شان با گروه موسیقی مصری، به دنبال القای تصویری مشروع و دوست داشتنی از رژمی صهیونیستی است.

 

9-   معرفی و نقد مختصر چند فیلم برجسته صهیونیستی:  

 

عنوان: Amen

کارگردان:Cotsa-Gavvas              نویسندگان:Jean-Claude Grumberg 

Cotsa-Gavvas                                                                                 

بازیگران: Ulrich Tukur  -   Mathieu Kassovitz       سال ساخت: 2002         

در این فیلم گرستین افسری آلمانی است که یک شیمیدان نیز می باشد. او (همان طور که در مستندات جعلی و دروغین افسانه هولوکاست به طور مدام تکرار می شود) زیلکون ب را بدست آورده است اما برخلاف خواسته ی او، رهبران نازی از این گاز سمی برای از بین بردن یهودیان و انسان­های ناکارآمد بهره می­برند.

جنایت­های آلمان نازی، مظلومیت یهود، اتاق­های گاز (با استفاده از دود ماشین یا گاز سمی زیلکون ب)، کوره های آدم سوزی، کشتارهای بی مورد و غیر منطقی، نصب ستاره ی داود بر سینه ی یهودیان، نژاد پرستی و یهود ستیزی نازی ها، اردوگاه های کار اجباری، رفت و آمد قطارهای پر از یهودی و خالی شدن آنها در اردوگاهها و ... از مواردی است که همگی در فیلم­هایی که می­خواهند به روایت داستان هولوکاست بپردازند، استفاده می شوند. اما در این میان جریان بسیار مهمی که در این فیلم به نمایش در می­آید همدستی کلیسای کاتولیک و واتیکان  یا حداقل عدم توجه آنها به قتل عام یهودیان به دست نازی هاست. گرستین که نماد یک آلمانی خوب است (معمولاً در همه­ی فیلم­هایی که نازی­ها را قاتلان یهودی­ها معرفی می­کنند یک آلمانی خوب نیز وجود دارد) احساساتش بر اثر کشتار بی مورد یهودیان جریحه­دار شده و سعی می­کند به هر نحوی جلوی این نسل­کشی را بگیرد. او علاوه بر این که به خواسته­های رهبران نازی مبنی بر تقویت اثر گاز سمی تن نمی­دهد، سعی می­کند که با کلیسای آلمان ارتباط برقرار کند و این حادثه را به آنها گزارش نماید تا آنها با قدرت خود با این نسل­کشی مقابله نمایند اما کلیسا و رهبران آن به سخنان او اعتنا نمی­کنند. در ابتدا سخنان او را مستند نمی­دانند و از او می خواهند که آنها را مستدل نماید اما علی­رغم ذکر مشاهدات و مدارک و مستندات او سخنانش به جایی نمی­رسد و سرانجام او خود را از غم یهودیان در زندان به دار می آویزد. ریکاردو نیز کشیشی است که سعی می­کند گفته های گرستین را با کمک رابطه­هایی که دارد به گوش کلیسای واتیکان و پاپ اعظم برساند اما او نیز به در بسته می خورد چرا که دست­های رهبران کاتولیک در سیاست آلوده است و آنها با قدرت­های برتر دنیای آن روز هماهنگ و یک دل هستند.

 

 

عنوان:   راز داوینچی Davinci Cod       

کارگردان: Ron Howard  

نویسندگان: Akiva Goldsman      Dan Brown          

بازیگران:Tom Hanks    Andrey Tautou      Lan Mckellen    Jean Reno کمپانی: Columbia Pictures   سال ساخت: 2006  

اتاق فکر هالیوود در فیلم­های زیادی سعی می­کند تا از مسیح – علیه اسلام- چهره ای یهودی عرضه کند تا بدین وسیله همه­ی پیروان او را در نبرد آخرالزمان همراه خود کند. در واقع تبلیغ مسیح یهودی یکی از استراتژی های همیشگی سینمای هالیوود بوده است. در راز داوینچی دیر (خانقاه) صهیون که از افراد نام­آوری نیز تشکیل شده است از رازی محافظت می­کند و تصمیم دارد که این راز را در موقعیت مناسب به اطلاع عموم برساند. اعضای این دیر نیز همگی یهودی­اند. این دیر در واقع جریان بسیار مشابهی به فراماسونری دارد. رازی که دیر صهیون از آن محافظت می­کند این است که مسیح علیه السلام، مریم مجدلیه را به همسری انتخاب کرده بود و دختری به نام سارا نتیجه­ی این ازدواج بوده که سارا مقام نیابت مسیح را بر عهده داشت. اما بنا به ادعا­ی فیلم متاسفانه نفوذی ها و منافقان سارا را دستگیر کرده و نایب دیگری برای مسیح معرفی کردند و بدین وسیله جریان مسیحیت را به طریقی دیگر هدایت کردند و دیر صهیون تا بدین روز از هویت سارا و فرزندان او محافظت می­کند.

بر طبق این جریان، مسیحیان جهان اگر می­خواهند به حقیقت این واقعه و تعالیم مسیح دست پیدا کنند باید به دیر یهودی صهیون که محافظ نیابت عیسی بوده است مراجعه کنند و این همان خالی کردن بطن مسیحیت و جایگذاری آموزه های یهودی در آن است. علاوه بر این نام «سارا» که مثلاً دختر حضرت مسیح بوده از مقدس ترین اسامی یهودیان است چرا که سارا مادر اسحق، پدر بنی اسرائیل است. نمادهای شیطانی نیز مانند ستاره­ی 5 پر در درون یک دایره در این فیلم جایگاه ویژه­ای دارند و در نهایت داستان هنگامی که رابرت لنگدان در کلیسای بزرگ لندن به دنبال حقیقت راز داوینچی می گردد بدین نتیجه می رسد که این حقیقت را باید در ستاره ی داود که بارزترین نماد یهودیت است پیدا کند.

 

در حقیقت در رمز داوینچی ادعا می­شود که حقیقت راز حضرت مسیح (علیه السلام)، در تمام طول تاریخ توسط اعضای دیر صهیون در تابلوها، در موسیقی، در فیلم و در سایر هنرها زنده نگاه داشته شده است. حتی ادعا می­شود که ما حقیقت جام مقدس و حقیقت ماجرای مریم مجدلیه را در طول تاریخ برای کودکان در  در کارتون­های والت دیزنی نگه داشتیم! . حتی از کارتون­های زیبای­خفته، سیندرلا، سفید برفیو هفت کوتوله، شیر شاه و ...یاد می­شود؛  همیشه در این کارتون­ها افرادی­ هستند که قلمرو آنها تسخیر شده است؛ مثلاً سفیدبرفی از قلمرو خودش رانده می­شود، و به جنگلی می­رود و در آنجا زندگی می­کند. سیندرلا و زیبای خفته  هم همین گونه­اند. اینها از قلمرو خودشان دور شده­اند و زمانی باید به وسیله نیروهای خیر برگردند و قلمرو خودشان را پس بگیرند مانند شیر شاه.

 بنا به ادعای فیلم آن مادر گمشده همان مریم مجدلیه است، یعنی در این فیلم می­گوید که ما سعی کردیم این حقیقت راز جام مقدس را در آثار مختلف هنری حفظ کنیم و به نسل آینده انتقال دهیم. 

از هری ­پاتر هم در فیلم رمز داوینچی به طور مستقیم یاد می­شود که گویا هری پاتر هم از جمله آثاری بوده که برای حفظ آن حقیقت جام مقدس ساخته شده است. هری­ پاتر فردی است که از قلمرو خودش دور مانده، حقش را موجود رازآمیز و شروری به نام لرد ولدُمورت از بین برده است و هری به دنبال حق خود با او نبردهایی دارد تا در آخرین نبرد پیروز شود.

 

اما چرا صهیونیست­ها عیان­تر از گذشته پیام تولید می­کنند و برخی نقابها را برداشته­اند؟

 در فیلم رمز داوینچی گفته می­شود که با تغییر هزاره، نوبت به نبرد نهایی می­رسد و همه چیز عیان می­شود. در حال حاضر بیش از  صد و بیست شبکه اوانجلیستی در حال فعالیت جدی در این زمینه هستند. آنها معتقدند ورود به هزاره سوم ورود به دوره آخر­الزمان  است و از  این رو سیل فیلمهای مربوط به آخرالزمان روانه بازار می­شود تا افکار عمومی را در خصو این موضوع به سمت مطلوب خود جهت بدهند.[5]



1-   اسطوره در اینجا به معنای موضوع دروغ یا پدیده غیرواقعی و باطل است.

[2]-  Running Free

[3] - Computer Generated Imagery

[4] -Bee Season

4-در کنار این فیلم تاثیرگذار، آثار  کتاب بسیار پر فروش آن را نیز باید در نظر گرفت. کتابی که در کشورمان پس از شش بار تجدید چاپ،  نهایتاً در چاپ هفتم توقیف شد!

 







      

عنوان فیلم: The Man Who Saw Tomorrow         (Nosteradamus)                 مردی که آینده را دید 

محصول سال: 1981   

 

فیلم "نوستراداموس" بر اساس  کتاب "پیشگویی های نوستراداموس" ساخته شده که توسط "اورسن ولز" -که یکی از بازیگران برجسته هالیوود است- حکایت می شود. استفاده از ولز باعث می­شود که بیننده گفته های او را به عنوان دلیل قاطع قلمداد نماید و آنها را بپذیرد. به زعم تلاش رهبران تمدن غرب، آداموس پیشگویی بود که در قرن 16 در فرانسه به نوشتن آیاتی که به او الهام می­شد، پرداخت. این آیه ها رمزآلودند و به پیش بینی وقایع آینده می­پردازند. برای مثال، رهبران تمدن غرب اعتقاد دارند که او مرگ "هانری دوم"، هیتلر، ناپلئون، بمب اتمی و ایدز را پیش گویی کرده است. در این فیلم پس از اینکه ولز، دو ضد مسیح ابتدایی را ناپلئون و سپس هیتلر بر می شمارد تمرکز خود را بر ضد مسیح سوم معطوف می نماید. جالب است که در این فیلم از هولوکاست و کشتار یهودیان نیز سخن به میان می­آید. هنگامی که ولز بر صدق پیش گویی های آداموس در مورد ناپلئون و هیتلر تاکید می­کند بدین وسیله سعی می­کند تا مخاطب را قانع کند که پیش گویی های آداموس در مورد ضد مسیح، صحیح است و به وقوع خواهد پیوست لذا از مخاطبان می خواهد که در برابر او جبهه­گیری کنند. اما ضد مسیح سوم کیست؟ به آیاتی از کتاب آداموس توجه می کنیم: "خاورمیانه مرکز اصلی جنگ بزرگ آینده است"، "افزایش مسلمانان معتقد باعث بحران خواهد بود"، "در سال 1999 م. از آسمان پادشاه بزرگ وحشت نزول خواهد کرد. او پادشاه مغول را در اذهان زنده خواهد نمود و جنگ عظیم را به وجود خواهد آورد. از کشور بزرگ عربی یک رهبر بزرگ از دین پیامبر اسلام ظهور خواهد کرد. او از مملکت فراعنه تا قلب اروپا پیش خواهد رفت ."، ولز در ادامه می گوید: " از زمین، هوا و دریا رهبر بزرگ با لشگر مرگ آفرینش گذر خواهد کرد. از سرزمین پارس بیش از یک میلیون نفر به تسخیر سرزمین عیسویان خواهند آمد. مردی که یکی از نام­های آخرین پیامبر را برخوردار است." در ادامه فیلم به سال 1999 می رود و ضد مسیح سوم را به تصویر در می آورد. ضد مسیح سوم با لباسی عربی و عمامه­ای بر سربر روی سکویی قرار می­گیرد که دارای نرده است و تنها یک صندلی بر روی آن سکو وجود دارد (این صحنه، به جماران شباهت بسیار دارد). در اطراف این ضد مسیح، افرادی که عمامه و عبا پوشیده اند موج می زنند. این ضدمسیح در نهایت دستور به بمباران نقاط مختلف دنیا می­دهد و بمب­هایی که دارای نشان­هایی شبیه به داس و چکش و هلال و ستاره است (به ترتیب کمونیسم و اسلام) دنیا را هدف قرار می دهند. براساس این فیلم ضد مسیح سوم به صورت دقیق از کشورهای عربی و اسلامی علی­الخصوص ایران بر می خیزد.               







      

عنوان فیلم: زندگی زیباست

فیلم «زندگی زیباست» داستانی مربوط به دروه جنگ جهانی دوم است که در نیمه اول خود ادعای قصه زیبای عشق گوئیدو(بنینی) را دربردارد. یک پیشخدمت،  عاشق دورا، یک معلم اشراف‏زاده مدرسه می‏شود. گوئیدو او را شاهزاده خانم خطاب می‏کند، دل او را بدست می‏آورد و سوار بر اسب با او ازدواج می‏کند. از سال 1939 به پنج سال بعد می‏رویم، آنها صاحب پسری سیاه چشم به نام جاشوا شده‏اند اما از آنجا که دورا را که یهودی است به اردوگاه­های کار اجباری برده­اند، گوئیدو و پسرش نیز به دنبال او به اردوگاه  می­روند. تمام تلاش گوئیدو این است که جنگ را همچون یک بازی به  پسرش جاشوا نشان دهد تا روح لطیف او آزرده نشود. نیمه دوم فیلم، «زندگی زیباست» شباهت بسیار زیادی به «فهرست شیندلر» پیدا می‏کند. گوئیدو در یک اردوگاه بی‏نام  به عنوان پیشخدمت نازی‏ها کار می‏کند. او در آسایشگاه لودگی می‏کند و چهره­ای خوشحال دارد، در حالی که دیگر زندانیان ساکتند، می‏خوابند و سربه‏زیر هستند. در اردوگاه، زندگی با کار سخت روزانه می‏گذرد، نازی‏های اندکی که دیده می‏شوند، بسیار خشک و بی‏روحند. در هر صورت گوئیدو جاشوا را متقاعد می‏کند که این اردوگاه مرگ در حقیقت یک بازی بزرگ فرضی برای کودکان است.

بنینی در این فیلم معنایی از هولوکاست را تداعی کرده است که برای بیشتر یهودیان به معنای از دست رفتن میلیون‏ها زندگی است. هولوکاستی که هویت اسراییل را تشکیل می‏دهد و به صنعتی پردرآمد برای صهیونیست‏ها تبدیل شده است. باز هم در این فیلم یک بچه دوست‏داشتنی به نام جاشوا (همان یوشع1) از مادر خود جدا می‏شود و در چنگال نیروهای نازی می‏افتد. اما این بار این آلمانی‏ها نیستند که یهودیان را مورد اذیت و آزار قرار می‏دهند بلکه فیلم در فضای ایتالیای نازی به رهبری موسولینی (از هم‏پیمانان هیتلر) اتفاق می‏افتد؛ اما نکته مهم این است که باز هم در نهایت گناه اصلی به گردن آلمانی‏ها انداخته شده و ایتالیایی‏ها تبرئه می‏شوند. گوئیدو آن قدر با ظرافت جریان را پیش می‏برد تا اینکه در نهایت نیروهای شوروی به ایتالیا می‏رسند و پیام آزادی را برای یهودیان به ارمغان می‏آورند. در اینجا جاشوا سوار بر تانک روس‏ها می‏شود و به هدیه‏ای که پدرش به او قول داده بود دست می‏یابد اما پدر او او را نازی‏ها کشته‏اند.

موضوع هولوکاست از چنان اهمیتی برای صهیونیست‏ها برخوردار است که از بزرگترین کارگردانان جهان برای به تصویر کشیدن آن استفاده می‏کنند. زندگی زیباست جایزه اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی‌زبان، اسکار بهترین موسیقی متن و همچنین اسکار بهترین بازیگر مرد (روبرتو بنینی) را در سال1998 کسب کرد. اعطای جوایز به چنین فیلم‏هایی تنها به علت قدرت آنها نیست بلکه جشنواره­های در کنترل صهیونیستها تـلاش مـی­کنند با معرفی این فیلم‏ها و تبلیغ آنها از طریق اعطای جایزه معروف، همه مردم دنیا را به صورت غیرمستقیم دعوت به دیدن آنها ‏کنند. و هر چه این گونه فیلم‏ها بیننده بیشتری داشته باشند بهتر می‏توانند تاثیر مورد نظر صهیونیستها بیشتر حاصل می­گردد.

 

8-      برای اطلاعات بیشتر درباره خدمات هالیوود به صهیونیسم، مستند هالیوود و هولوکاست

( Hollywood and Holocaust ) به کارگردانی دانیل آنکر، محصول سال 2004 مفید است.

 

این مستند به خدمات سینمای آمریکا (هالیوود) در طول شش دهه‌ی گذشته و قبل از آن در خصوص تولید فیلم‌های ضد نازی و فیلم‌هایی که در حمایت از یهودیان ساخته شده‌اند، می‌پردازد. به علاوه خدماتی که جامعه آمریکا، به ویژه دولت و سینمای به ظاهر غیردولتی این کشور به یهودیان ارائه کرده است، با افتخار مرور می‌شود. از جمله این خدمات جذب کارگردانان و فیلم‌سازان یهودی در اروپا به ویژه آلمان در زمان حکومت نازی‌ها در آلمان به هالیوود بوده است که آنها بعدها منشأ خدمات گسترده‌ای در هالیوود در زمینه ساخت فیلم‌های صهیونیستی شدند. همچنین ساخت استودیوهایی و تأسیس شرکت‌هایی همچون برادران وارنر برای حمایت از یهودیان، از جمله دیگر خدمات هالیوود به این تفکر و صاحبان آن بوده است. مروری تفصیلی نیز در فیلم بر بسیاری از فیلم‌هایی که در طول حدود 70 سال گذشته در حمایت از یهودیان، در هالیوود ساخته شده‌اند صورت می‌گیرد از جمله معروفترین این فیلم‌ها، فیلم فرصت شیندلر است که به کارگردانی استیون اسپیلبرگ، کارگردانی که خود یهدی است، ساخته شده و تأثیر عمیقی بر مخاطبان خود گذاشته است. فیلم‌هایی همچون «اعترافات یک جاسوس نازی»، «دیکتاتور بزرگ» اثر چارلی چاپلین، «زیر زمین»، «بودن یا نبودن»، از جمله تعداد زیادی فیلم‌هایی هستند که هالیوود در دهه‌ی 1940 در حمایت از یهودیان ساخته است. «تاریکی بخوان»، «آن فرانک»، «محاکمه نورنبرگ»، «هولوکاست»، «انتخاب سوفی»، «پیانیست» و «گتو» از جمله دیگر فیلم‌هایی هستند که هالیوود در این زمینه ساخته است. البته در این مستند نیز اشاره شده است که هالیوود کارتن‌ها و انیمیشن‌های زیادی نیز درباره این موضوع ساخته است. به علاوه برنامه‌های تلویزیونی، مستند‌ها و سریال‌های تلویزیونی زیادی نیز در آمریکا در خصوص موضوع هولوکاست ساخته شده و علت عمده آن را می‌توان سیطره یهودیان بر سینمای آمریکا و فضای رسانه‌ای آن دانست.